توبیخ و تشویق کارگزاران نظام
تاریخ پخش: 04/08/96
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
نهجالبلاغه برای حضرت امیر سه قسمت است، قسمت اولش، بیشتر اصول عقاید است. در مورد توحید و نبوت و معاد و اینها. وسطش 77 نامه است که امیرالمؤمنین به استاندارها گفته: این رقمی حکومت کنید. بیشتر رنگ سیاسی دارد. آخرش کلمات قصار است. موعظه و نصیحت است. عقاید، سیاست، نصیحت! در نامهها یک نامهای هست در مورد اینکه چه کسی را تشویق کنیم، چه کسی را توبیخ کنیم؟ چطور تشویق کنیم، چطور توبیخ کنیم، یکوقتی من یک بحثی داشتم ولی این نامه اخیراً متوجه شدم و آن نامهای است که به کمیل میگوید. کمیل خیلی شخصیت مهمی است. همان که در دعای کمیل میخوانیم. ولی در حکومت رودروایسی نیست. امام فرمود: جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر! آدم گاهی حس میکند جمهوری اسلامی را میخواهند بکشانند به سمتی که بشود جمهوری رودروایسی اسلامی! حضرت امیر بی رودروایسی! حالا کمیل را بگویم چه کسی بود که دعایش را میخوانیم.
1- جایگاه بالای کمیل در میان یاران امام علی علیهالسلام
اول ایشان یک فرماندار منطقه و استانداری بوده است. یک روز حضرت امیر به کاتب خودش ابی رافع میگوید: ده نفر از افرادی که مورد وثوق هستند اینجا بیاور یک حرف خصوصی دارم بزنم. ابی رافع میگوید: ده نفر را اسم ببر. حضرت امیر فرمود: فلانی، فلانی از جمله کمیل! یعنی حضرت امیر در همه مردم ده نفر یار درجه یک داشت یکی کمیل بود. از اصحاب امیرالمؤمنین بود. از اصحاب امام حسن مجتبی هم بود. یعنی از سابقین و مقربین دو تا امام معصوم بود. جالب است که اکثر دانشمندان اهل سنت از کمیل به نیکی یاد کردند. مثلاً ابن سعد که برای 1200 سال پیش است، میگوید: کمیل مردی شریف و در خاندان و قبیله خود فرمانروا بود. ابن سعد هم... یعنی سنیها هم ایشان را مردی فرهیخته میدانند. میخواهیم ببینیم کمیل را با این عزت حضرت امیر توبیخ میکند
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید
تاریخ پخش: 20/07/96
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
1- نقش مسابقات در توجه به نسل نو به برنامه
از برکات جمهوری اسلامی، برنامههای مفیدی بود که در سایهی جمهوری اسلامی پیاده شد، برنامههای بسیار زیاد، یکی از همین برنامهها هم همین درسهایی از قرآن بود که در آستانهی چهلمین سال، حتی یک شب جمعه از طرف ما تعطیل نشده است. ده سالی که از این قصه گذشت، بعضی از فرهنگیان عزیز، دبیری در منطقهای از تهران بود، فکر کرد که درسهای تلویزیون را به بچهها بگوید، من نمره میدهم. یعنی به جای یک کلاس، سؤالاتی از درسها قبلاً طرح میشد، سؤالها را به مدرسه میدادند، این چهار تا سؤال را جواب بدهید، جوابش را از حرفهای قرائتی دربیاورید. از یک کلاس به یک منطقه، از یک منطقه به همه تهران، از تهران به استانها، شهرستانها، به بعضی از روستاها، الآن چند میلیونی ما بیننده داریم. بیننده نسل نو، برکت کار این است که وقتی یک نفر گوش میدهد به پدرش میگوید: بابا جان شما هم گوش بدهید. برادرجان، تو هم گوش بده. یعنی یک نفر که مینشیند، بقیه را هم به نشستن وادار میکند. وقتی هم دل میدهد زود یاد میگیرد، مثل من نیست. من چند هزار ساعت در ماشین نشستم ولی چون دل ندادم هنوز رانندگی بلد نیستم. اگر سی ساعت دل میدادم راننده شده بودم. نگاه با عنایت!
گاهی یک کسی دستمال کاغذی برمیدارد ساعت را پاک کند. وقتی میگویی: ساعت چند است؟ دوباره نگاه میکند. با اینکه از آن موقع تا حالا نگاه می کرد، منتهی وقتی نگاهش میکرد، نگاه میکرد که شیشه را پاک کند. حالا که نگاه میکند میخواهد ببیند چه ساعتی است؟ نگاه دوم اثر دارد. انسان پای تلویزیون، پای هر حرفی مینشیند دل بدهد یک چیزی یاد بگیرد. گاهی از حرفهای خیلی عادی آدم چیز یاد میگیرد حالا چه برسد که حرفها برای قرآن و حدیث باشد. به هر حال این کار 26 سال است راه افتاده، از یک کلاس به کل کشور سرایت کرده است، هم افراد متدین به این حرکت کمک میکنند، هم آموزش و پرورش و صدا و سیما، بیش از همه آموزش و پرورش که مجری طرح است. ما از همه تشکر میکنیم، از شما هم که در مسابقات برنده شدید، از شهر به استان و از استان به تهران، از شما عزیزان برنده که در این جلسه با پدر و مادر آمدید تشکر میکنم. خداوند انشاءالله خیر دنیا و آخرت به تمام کسانی بدهد که در راه اسلام گامی برمیدارند از جمله شما. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
جایگاه امنیت در اسلام
تاریخ پخش: 13/07/96
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
چون بینندهها زمانی بحث را میبینند که بعد از عاشورا هست، یک سلام به امام حسین بکنیم. وارد بحث امنیت شویم که مربوط به نیروی انتظامی و هفته نیروی انتظامی است. «السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتک، السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین»
مسألهی قیام امام حسین در واقع همینطور که خودش فرمود، فرمود: من قیام میکنم برای امر به معروف و نهی از منکر. منکر چه بود؟ وجود رژیم بنی امیه، رژیم یزید، اصلاً این رژیم منکر است. نهی از منکر فقط این نیست که نماز بخوان، شراب نخور، این کار را بکن، این کار را نکن. اصلاً یکوقت حکومت فاسد، این خودش اول منکر است. من میروم رژیم را عوض کنم. به چه قیمت؟ به هر قیمتی که شد. ولو به اینکه همه خاندان من شهید شوند ولی من باید رژیم را عوض کنم. فرمود: من کربلا میروم برای همان که وظیفهی همه هست.
در این جلسه میخواهم در مورد امنیت صحبت کنم. پرونده امنیت در یادداشتهایم بود، نگاه کردم دیدم بحث خیلی خوبی است. امنیت یعنی آرامش!
1- آرامش و امنیت، در فضای آگاهی نه اختناق
موضوع بحث: بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع امنیت! امنیت یعنی سکون، نه سکوت! بین سکون و سکوت فرق هست. سکون یعنی آرامش آگاهانه! گاهی سکوت از ترس است. تمام وجود انسان عصبانی است ولی در دهان آدم را گرفتند و خفقان است. امنیت یعنی سکون و آرامش واقعی، نه آرامش اجباری! این یک مسأله است. چون معانی چیزها را باید درست معنا کنیم. بعد امنیت آگاهانه، سکون آگاهانه، امنیت به معنای سکون، نه سکوت، یک جمله دیگر هست. این هم سکون آگاهانه، چون گاهی وقتها افراد ساکن هستند و دلشان آرام است اما روی احمقی. مثل بچهای که یک سکه طلا دستش است، شما یک شکلات میدهی و سکه را میگیری. بعد هم میگویی: مرا دوست داری؟ میگوید: خیلی دوستت دارم. چون متوجه نیست چه داد و چه گرفت! [یکی از حضار میگوید.. خام است] آگاهانه...
یکوقت من قبل از انقلاب در یکی از شهرها کلاس داشتم. میخواستم یک کلمه بنویسم نوشتم، با... باتوم است یا باتون؟ باتوم! این را نوشتم. آخر ماندم که آخر این حرف میم است یا نون!؟ گفتم: ببخشید نمیدانم میم است یا نون؟ گفتند: حاج آقا باید چند تا بخوری که بفهمی. گاهی ممکن است سکه را از بچه بگیرند، شکلات و آدامس به او بدهند و بچه هم آرامش دارد. ولی این آرامش آگاهانه است. خیلی از مردم ممکن است راضی باشند اما نمیدانند. یک قصه برای شما بگویم.
یک کسی با مرکبی که داشت، حالا اسب یا شتر هرچه بود. وارد پایتخت شد، شام. یک نفر هم افسار شتر را گرفت و گفت: برای من است. پایین بیا! گفت: یعنی چه؟ گفت: یعنی چه ندارد. افسار شتر را گرفت و درگیری شد و رفتند دادگاه. قاضی گفت: شاهد شما کیست؟ مرد غریب بود. گفت: من تازه وارد این شهر شدم. کسی را نمیشناسم! آنکسی که گفت: برای من است. گفت: شاهد دارم. دوید رفت یک عده از همشهریهایش را آورد و شهادت دادند اسب برای اوست یا شتر برای اوست. این هم هی میگفت: «انا لله و انا الیه راجعون» چه شد ما وارد حکومت معاویه شدیم، در روز روشن به زور اسب مرا گرفتند؟! بالاخره از دادگاه نزد معاویه رفتند. معاویه هم به نفع همشهریاش حکم کرد. آمدند گفتند: اگر این را راضی کنیم، فایده ندارد. باید بدانی قیمتش چند است. چون ممکن است شما بگویی: حاج آقا ما یک چیزی از شما برداشتیم. خوب چه چیزی برداشتید؟ صد تومان، هزار تومان برداری راضی هستم. اگر کلید خانهام را برداری راضی نیستم. اگر کسی هم راضی شد باید بداند که راضی شود یعنی رضایتش آگاهانه باشد. «وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِم» (انفال/63) قرآن میگوید: بین دلها باید جمع شود. ممکن است دو نفر دعوا کنند و همدیگر را ببوسند، جدایشان میکنند اما در دلشان با هم بد است.
اهمیت امنیت، به قدری اهمیت دارد که وقتی حضرت امیر در نهجالبلاغه میخواهد زمان جاهلیت را بگوید، میگوید: زمان جاهلیت چه زمانی بود؟ میگوید: امنیت نداشتند. قرآن وقتی میخواهد به ما بگوید: عبادت کن. میگوید: عبادت کنید. «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ» (قریش/3) عبادت کنید، میگوییم: چرا؟ «الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» (قریش/4) اقتصاد شما را حل کردم «وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» امنیت! یعنی عبادت کنید به دو دلیل: 1- شکم شما سیر شد. 2- امنیت. دیگر نعمتهای دیگر را نمیشمارد. در میان این همه نعمت، نعمت سیر بودن و نعمت آرامش داشتن را میگوید.
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید
درسهایی از قرآن با موضوع: مسئولیت انسان در برابر دیدهها و شنیدهها
پاسخ سوالات مسابقه درسهایی ازقرآن
تاریخ آغاز:1395/11/28
تاریخ پایان:1395/12/04
بازدیدکننده محترم در این پست پاسخ سوالات درسهایی از قرآن بیست و هشتم بهمن ماه 1395 آماده شده است لطفاً جهت مشاهده ی به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.

برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید